در ادبیات روانشناسی امروز از انواع مختلف و متعدد هوش نام برده شده است. در هر مورد هوش با توانایی دریافت درک و کاربرد نمادها که نوعی توانایی انتزاعی است اشاره دارد. هوش کلامی هوش فضایی هوش موسیقیایی و سایر هوش های وابسته نمونهای از انواع هوش میباشند.
در این مورد سازه های کلامی ،فضایی ،موسیقیهایی هوش و آن چه را که بدان اشاره دارد، ویژه می سازد. بر این اساس هیچ کلامی به معنای توانایی در به کاربرد کلمات و هوش فضایی به معنای درک و کاربرد ذهنی اشیا در فضا و هوش موسیقیایی به معنای توانایی درک و استفاده از ریتم و آهنگ می باشد. بنابراین در مورد هوش عاطفی میتوان گفت، این هوش به توانایی درک و کاربرد اطلاعات عاطفی و هیجانی اشاره دارد. به علاوه هوش عاطفی منعکس کننده توانایی نظام عاطفی در تسهیل فرایند تفکر و شناخت می باشد.
در مورد تعریف هوش عاطفی باید خاطر نشان کنم که تعریف اولیه هوش عاطفی برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ توسط پیتر سالوی و همکارانش مطرح شد. این تعریف هوش عاطفی به عنوان توانایی پردازش اطلاعات عاطفی که شامل ارزیابی صحیح عواطف خود و دیگران و همچنین ابراز مناسب عواطف و تنظیم سازگارانه عواطف منفی که به بهبود جریان زندگی منجر شود معرفی شده بود( نوری و نصیری سال ۱۳۸۳).
سال ۱۹۹۹ تعریف مذکور توسط مایر و همکاران مورد تجدیدنظر قرار گرفته و کمی مفصل تر شد.
این تعریف این بود” توانایی شناسایی و تشخیص مفاهیم و معانی عواطف، روابط بین آنها ،استدلال کردن در مورد آنها و نیز حل مسئله بر اساس آن هوش عاطفی نام دارد” . به عبارت دیگر هوش عاطفی شامل توانایی دریافت عواطف هماهنگ ، ساختن عواطف و احساسات مرتبط با درک و فهم اطلاعات مربوط به عواطف و نیز مدیریت عواطف می باشد.
طی دوره ی رواج و پذیرش عمومی مفهوم هوش عاطفی این تعریف به طور کامل تغییر پیدا کرد.
در اصلاحیه ای که توسط گلمن بر تعریف فوق صورت گرفت ، هوش عاطفی به پنج حوزه تبدیل شد که عبارتند از:
- گاهی از عواطف خود
- مدیریت عواطف
- برانگیختن خود
- شناسایی عواطف دیگران
- تنظیم روابط خود با دیگران
با این تغییر در تعریف هوش عاطفی ،نگیزش( برانگیختن خود) و روابط اجتماعی( تنظیم روابط ) خود تاکید قرار گرفتند و توانایی درک و پردازش اطلاعات عاطفی با برخی خصیصه های دیگر ترکیب شدند که در نهایت از آن یک شاخص عددی تحت عنوان ضریب هوش عاطفی به دست می آید. تعریف دیگری که از هوش عاطفی به دست آمده است بدین ترتیب است: مجموعه ای از توانایی های غیر شناختی ، توانش ها و مهارت هایی که بر توانایی رویارویی موفقیت آمیز با خواستهها و مقتضیات و فشارهای محیطی تاثیر می گذارند.
بر اساس آنچه گفته شد می توان از دو رویکرد در تعریف هوش عاطفی نام برد:
الف – رویکردهای اصیل و غیر ترکیبی که هوش عاطفی را بهعنوان هوشی که شامل عاطفه است تعریف می کنند.
ب – رویکردهای معمولی و ترکیبی به هوش عاطفی را با مهارت ها و خصیصه های دیگری چون بهزیستی روانی، انگیزشی و توانایی برقراری رابطه با دیگران در هم می آمیزند و بر ترکیبی از آنها تاکید دارند.
توانایی ها و مهارت های تشکیل دهنده هوش عاطفی:
تغییرات به ظاهر کوچک در عبارت بندی تعاریف فوق الذکر هنگامی چشمگیر به نظر میرسد که یک نفر بخواهد فهرستهای اختصاصی تر خصیصه هایی که به هوش عاطفی نسبت داده شده اند را بررسی نماید.
نظریه توانایی ( تجدید نظر شده در سال ۱۹۹۷) هوش عاطفی را به چهار حوزه تقسیم می نماید:
اولین حوزه شامل ادراک و ابراز عواطف می باشد که در برگیرنده ارزیابی صحیح عواطف در خود و دیگران است.
دومین حوزه شامل توانایی کاربرد عواطف جهت تسهیل تفکر است که در برگیرنده توانایی کاربرد عواطف برای بهبود و افزایش تفکر می باشد.
سومین حوزه یعنی درک و فهم عواطف، شامل تجزیه کردن عواطف و اعضای مختلف، فهمیدن و درک تغییر احتمالی از یک حالت احساسی به حالت احساسی دیگر و فهم احساسات پیچیده در موقعیت های اجتماعی می باشد.
چهارمین حوزه مدیریت عواطف است که شامل توانایی اداره احساسات خود و دیگران می باشد.
تعریف ترکیبی هوش عاطفی که هوش عاطفی را به عنوان توانایی های غیر شناختی تعریف می کند مفصل تر است و دربرگیرنده ۵ مقوله می باشد. این مقوله ها عبارتند از :
1- درون فردی: مواردی چون خود شکوفایی استقلال و خودآگاهی عاطفی
2- میان فردی: دربرگیرنده مواردی چون همدلی و مسئولیت های اجتماعی
3- توان سازگاری: توانش هایی از قبیل حل مسئله و واقعیت آزمایی
4- مدیریت استرس:شامل کنترل تکانه ها و تحمل استرس
5- خلق و خوی کلی: شامل شادکامی و خوش بینی.
این تقسیم بندی نزدیک به تقسیمبندی پنج بخشی هوش عاطفی میباشد که از طرف دانیل گلمن ارائه شده است. حوزه های این تقسیم بندی که در سال ۱۹۹۸ مورد تجدید نظر قرار گرفته عبارتند از:
1- حوزه خودآگاهی: شامل ویژگی هایی چون خودآگاهی عاطفی و اعتماد به نفس
2- خود نظمدهی: شمال خودکنترلی ، قابل اعتماد بودن، نوآوری
3- انگیزش: شامل انگیزه پیشرفت ابتکار و خوشبینی
4-همدلی : ویژگی های چون درک دیگران و آگاهی سیاسی
5-مهارت های اجتماعی: کیفیت هایی از قبیل نفوذ مدیریت تعارض ،ظرفیت ها و قابلیت های اجتماعی.
رشد توسعه خودآگاهی
طی یک روز ممکن است فعالیت های مختلفی انجام دهید:
صحبت با یک مراجع کننده یا مشتری، پاسخگویی به نگرانیهای یک رئیس نگران و مضطرب، ارائه نظرات و پیشنهادهای تازه به یک جلسه و… شما چگونه به هر یک از این فعالیت های متنوعی که از عوامل مختلف تاثیر می پذیرند سر و سامان میدهید؟ اگر آن مراجع یا مشتری عصبانی از شما تقاضای غیر معقول و غیر منطقی داشته باشد ممکن است شما نسبت به او از خود کم حوصلگی نشان دهید. اگر در مورد نقش خود در انجام یک پروژه اطمینان داشته باشید، احتمال زیاد قادر خواهید بود به نحوی نگرانیهای رئیس خود را برطرف کنید. اگر نظر سایر کارکنان در مورد کم تجربگی و ناشیگری خودتان را پذیرفته باشید، ممکن است در ارائه ایده ها و نظرات خود به جلسه، احساس خود کم بینی و تردید نمایید.
آگاه شدن از احساسات و رفتارهای خود،به همان خوبی شناخت و تصورات دیگران از شما، می تواند فعالیت های شما را به شکل موثر و مفید تحت تاثیر قرار دهد. در مورد مثال اول، شما از این موضوع آگاه میشوید که چرا مراجعهکنندگان شما را عصبانی و آشفته می سازند و همچنین می دانید که در طرد نمودن او ممکن است نتایج و پیامدهای نامطلوب و ناخوشایندی به همراه داشته باشد. بنابراین سعی کنید به نحوی این موقعیت را مدیریت نمایید، یعنی به جای اینکه با کم حوصلگی خود، اورا ترک کنید و در نهایت ناراحت و ناراضی از شما برود، می توانید با حفظ آرامش خود ، تسکین دهنده او نیز باشید. در ارتباط با مثال دوم یعنی رئیس مضطرب و نگران، اگر شما احساس کنید که اضطراب و نگرانی او تا حد زیادی به موفقیت پروژه در دست اجرا مربوط میشود، بنابراین به احتمال زیاد فرصت بیشتری دارید تا با او در مورد آنچه که برای پروژه انجام داده اید، صحبت کنید و به او اطمینان دهید که پروژه به خوبی پیش می رود. در مورد مثال آخر، اگر بدانید همکاران تان شما را به عنوان فردی کم تجربه و تازه کار می دانند، بنابراین قبل از عرضه ایده ها و پیشنهادهای تان، سعی می کنید خود را آماده نمایید.
کلید و رمز موفقیت در چنین موقعیت هایی، کسب اطلاعات فراوان در مورد احساسات، دریافت های حسی، اعمال ، ارزیابی ها ، اهداف و مقاصد خودتان می باشد. این اطلاعات به شما کمک میکند تا دریابید در موقعیت های مختلف چگونه واکنش نشان دهید، رفتار کنید ،چگونه ارتباط برقرار کنید و چه اعمالی از خود بروز دهید.
پردازش این اطلاعات همان چیزی است که ما به عنوان خدا آگاهی یاد میکنیم.
چرا خود آگاهی بالا مولفه اساسی و زیربنایی هوش عاطفی محسوب میشود؟
همانطور که قبلاً اشاره شد از طریق آموختن نحوه مدیریت عواطف و برانگیختن خود میتوان هوش عاطفی را بهبود بخشید. از طریق تقویت مهارتهای ارتباطی و دانش های بین فردی و توانایی راهنمایی دیگران می توانید اثربخشی و کارآمدی هوش عاطفی خود را به بالاترین حد ممکن برسانید. آگاهی هسته و کانون همه این مهارت ها محسوب میشود زیرا هوش عاطفی فقط موقعی شروع میشود که اطلاعات عاطفی وارد سیستم ادراکی شود. بر اساس مثال های فوق الذکر به منظور مدیریت خشم و عصبانیت باید بدانید که چه عاملی موجب بروز آن شده است و چگونه هیجان قوی ، اول از همه سراغ شما آمده است.به دنبال کسب این اطلاعات است که شما می توانید یاد بگیرید که چگونه آن را کاهش دهید و به طور موثری از آن بهره ببرید. در افسردگی های مقطعی و گذرا( علامت عمده آن کاهش انگیزش می باشد) برای اینکه شما بتوانید در خود ایجاد انگیزه نمایید، بایستی از چگونگی تاثیر مخرب و زیانبار افکار و تغییرهای منفی در کار خود آگاه باشید. منظور کمک کردن به دیگران برای کمک به خودشان لازم است از پیچیدگی های عاطفی در روابط خود با آن آگاهی داشته باشید.
خود دآگاهی بالا شما را قادر میسازد تا خود را مورد بازنگری قرار داده و خودتان را در آینه اعمالتان مورد مشاهده قرار دهید.
از اینکه بتوانید برای کسب نتایج بهتر اعمال خود را اصلاح نمایید ضرورت دارد ابتدا بدانید که چه چیزی برای شما مهم است ؟ چگونه امور را تجربه میکنید؟ به دنبال چه چیزی هستید؟چگونه احساسی دارید؟ و چگونه با دیگران برخورد میکنید.؟
این دانش و آگاهی درباره ماهیت شخصیتتان نه تنها رفتار شما را از این موقعیت به موقعیت دیگر هدایت می کند بلکه همانگونه که در مثالهای فوقالذکر دیدیم شما را برای تصمیم گیری و انتخاب بهتر در یک چارچوب محکم و منطقه آماده می سازد. این موضوع در مورد جزئی ترین و ساده ترین( چیزی که موجب این سردی و آرامش من می شود؟) اساسی ترین تصمیم گیری ها( اگر من این شغل را انتخاب کنم در یک گروه کاری بزرگ قرار میگیرم و علیرغم برخورداری از برخی مزایا مطمئنا موقعیتهای زیادی پیش بیاید که مرا تهدید کند. اما اگر شغل فعلی خود را ادامه دهم با اینکه درآمد خوبی نصیب من نمی شود ولی آرامش بیشتری خواهم داشت و این همان چیزی است که به آن نیاز دارم)صدق می کند.
به منظور حرکت کارآمدتر و موثرتر در محیط شغلی خود را برای اینکه بدانید که چه فرآیندی را باید دنبال نماید و چگونه در این فرآیند باقی بمانید نیازمند ابزار هدایت کننده قوی می باشید. این وسیله همان خوداگاهی می باشد که به شما کمک می کند تا خود را در کانون این جریان نگه دارید و در صورت خارج شدن از جریان فورا به مسیر خود برگردید.
نویسنده: دکتر اعتماد هژبرالساداتی